|
غزل گریه های شبانه رابرای تو می گویم بیا ومرا باور کن خسته ام وخوابی عمیق می طلبم خوابی که در ان باتو به یک دشت سرسبز پراز گل های اقاقیا بروم بیا ومراو عشقم راباورکن دلم تنگ است واین تنهایی مرا فرسنگها از عشقم دور کرده است غزل گریه های شعرم همه دارند خاموش می شوند شاید ان ها همه خسته اندوبه خواب رفته اند خوابی پراز گریه نظرات شما عزیزان: مریم
![]() ساعت16:26---28 ارديبهشت 1392
سلام داداش ولید ببخشید که مزاحم شدم ...فقط دوست دارم هیچکی تو دنیا تنها نباشه و باورکنه که تا خداهست جایی واسه تنهایی نمی مونه
لطفا اگه وقت کردی یه سر به وبلاگم بزن شاید یه جمله آروم کننده پیدا کنی علی یارت داداشی اول خدا بند انگشتی ها! کجایند مدعیان انتظار؟ کمی فکر کن احساسات راکنار بگذار بلوغ به سوی نوجوانی هرکاری را با نام خدا آغاز کنیم خط شهید آوینی جانم فدای رهبرم باد وظیفه ما دربرخورد با پیران؟ انصاف چیست؟ حیاوعفت چیست؟ ای نفس! خداپرستی فطری؟ خداشناسی فطری؟ ویژگیهای اساسی انسان؟ دین فراموش کردن شرح حال نوشته ای از طرف.... |
|